یورگ سن سیز آغلایار

ساخت وبلاگ
تاریک بود و وحشتناک غیر این چیزی یادم نمیاد چشمامو که باز کردم دستهای بزرگ و مردونه اشو دیدم خدا رو شکر کردم همش خواب بود ، خزیدم تو بغلش و خودمو مچاله کردم، دستاشو باز کرد تا راحت تر جا بشم . دست گذاشت رو قلبم ، اینقد تند میزد از ترس که نفسم بند اومده بود ، نمیدونم خواب بود یا بیدار ،صبح که شد نه من حرفی زدم از خوابم نه اون از بیدار شدنش.خدایا این دستها رو ازم نگیر خواهش میکنم .+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۰۵ساعت 16:44&nbsp توسط قووم  |  یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 76 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 18:40

حالش خوب نیست تکیه داده به مبل و میگه بیا و دوستم داشته باش شاید دیگه منو نبینی ، برای بار چندم تذکر میدم که درست حرف بزن اما دوباره تکرار میکنه بیا بغلم بذار اخرین بار بغلت کنم ، میرم سمت اشپزخونه اب بخورم شاید اتیش که تو دلمه خاموش بشه اما این بار موفق نمیشم نرسیده به شیر آب بغضم میترکه. با تعجب نگام میکنه برمیگردم سمتش و خودمو تو بغلش جا میکنم و زار میزنم .خوب شو لطفا دارم می میرم از ترس ، عذابم نده .+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۱۵ساعت 1:59&nbsp توسط قووم  |  یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 18:40

میپرسه : مامان امروز دست ایلیا خون اومد ولی اصلا گریه نکرد چرا ایلیا اینقد قویه ولی من اگه دستم خون بیاد گریه ام میگیره چرا من ضعیف ام؟! میگم مامان قربونت بره ایلیا قویه درسته ولی گریه کردن دلیل نمیشه برای ضعیف بودن ، ضعیف اونیه که بگه چون دستم خون اومده دیگه نمیتونم مشق بنویسم بازی کنم و .... میتونی گریه کنی و ضعیف نباشی به شرط اینکه بعدش هی نگاه به دستت نکنی و نگی دیگه نمیتونم ......من اما .......+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۱۶ساعت 20:54&nbsp توسط قووم  |  یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 18:40